tick

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 2
بازدید ماه : 84
بازدید کل : 2437
تعداد مطالب : 77
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

ابزار پرش به بالا

محکوم کردن توهین به پیامبر




تاوان

دیگه حرفی نزن دیره، خودم حرفاتو می دونم
نپرس میبخشمت یا نه ،می خوام اما نمی تونم

دیگه دلخور نباش از من ،اگه رفتار من سرده
کسی که داره غرق میشه، به ساحل بر نمی گرده

خودم باور نمی کردم، از آغوش تو برگردم
ولی حالا تموم میشه ،اون عشقی که شرو کردم

منو باور نکردی و ،نگفتی چی سرم میاد
حالا می تونی تنها شی ،همون شد که دلت می خواد

دیگه حرفی نزن دیره ،خودم حرفاتو می دونم
نپرس می بخشمت یانه، می خوام اما نمی تونم

از اون وقتی که شک کردی، من این روزا رو میدیدم
می خوام خلوت بشه دنیا، دارم تاوانشم میدم

خودم باور نمی کردم ،از آغوش تو برگردم
ولی حالا تموم میشه ،اون عشقی که شرو کردم

منو باور نکردی و، نگفتی چی سرم میاد
حالا می تونی تنها شی ،همون شد که دلت می خواد

شعر: مانی رهنما



نوشته شده توسط milad در جمعه 22 آذر 1392

مسافر پاییزی
یه پاییز ِ دیگه بازم تو راهه *** بازم چشام به راه ِ تو سیاهه
    گفتی عشق بهار جدایی داره  *** گفتی خزون که شد میایی دوباره
خزون غرور ِ ابرا رو شکسته ***  زمین پر شده از برگای خسته
       ولی قلبای یادگاری ما   *** رو سینه ی درخت غم نشسته
برگرد
تنم دوباره با عشق تو تب کرد *** بازم نبودنت حالمو بد کرد     
برگرد
همه سهم من از خزون همینه *** بشینم روز و شب به انتظارت
همه ترسم از اینه مثل هر سال ***  فراموشت بشه قول و قرارت
  ببین که باد سرد ِ بی تَرَحُم *** داره باز بوی بی کسی میاره
     آهای مسافر ِ پاییزی ِ من *** یه وقت گم نکنی راهو دوباره



نوشته شده توسط milad در پنج شنبه 2 آبان 1392

 



نوشته شده توسط milad در دو شنبه 22 مهر 1392

من همون آدم قبلم

من همون آدم قبلم ... با همون عشق قدیمی
با همون زخمای کهنه ... با همون لحن صمیمی

من همون آدم قبلم ... تو عوض شدی که دیگه
حرفت و دلت یکی نیست ... هر کدوم یه چیزی میگه

از همون روزای اول ... راهمون از هم جدا بود
اون همه دیوونه بازی ... اشتباه بود، اشتباه بود

این همه وقته گذشته ... با هم آشنا نمی شیم
نمی دونم، نمی فهمم ... ما چرا جدا نمی شیم

من همون آدم قبلم ... تو عوض شدی، بریدی
پای حرفمون نموندی ... رفتی پاتو پس کشیدی

رد پاتو که گرفتم ... چه چیزایی که ندیدم
از تو با هر کی که گفتم ... نمی دونی چی شنیدم

توی چشم هم یه بارم ... خوب و محترم نبودیم
هر کی کار خودشو کرد ... ما حریف هم نبودیم

این همه وقته گذشته ... با هم آشنا نمی شیم
نمی دونم، نمی فهمم ... ما چرا جدا نمی شیم

شعر:علیرضا آذر

 



نوشته شده توسط milad در یک شنبه 14 مهر 1392

یک سیب کال پژمرده

یک سیب کال یا عشق پژمرده

هر دوش برای هر دومون کم بود

بازنده ی این انتخاب سخت

از اول این قصه آدم بود

این اشتباه ساده از اون بود

قانونُ بد گفتن برای ما

تشویق مال یک نفر باشه

تنبیه برای هر دوتای ما

بازی رو آدم باخته و حالا

باید جدایی سهم ماهاشه

تا کی گناه یک نفر باید

یک عمر روی دوش ما باشه ؟

اما بدون آدم گناه تو

از خوردن سیبای کالم نیست

جرم تو دلبستن به عشقت بود

تاوان این دلبستگی کم نیست

بازی به اونجایی رسیدش که

ممنوعه شد میوه ی عشق تو

دیگه نه راهی موند واسه برگشت

نه سیب واسه یه اشتباه نو ...

شعر:عبدالجبار کاکایی



نوشته شده توسط milad در جمعه 22 شهريور 1392

شک...

دارم به اون روزای خوب
حتی خودم شک می کنم
حتی به این دلتنگی 
بعد از توام شک می کنم

این یک جنون ساده که
تو مغز من افتاده نیس
شک می کنم حتی به تو
این اتفاقی ساده نیس

مسئله ی رفتنتُ
هی با خودم حل می کنم
من فکر کردن به تو رو
با قرص مختل می کنم

روزای بی تو زندگی
کابوس شب های منه
این شعرهای بعد تو
تاثیر تنها بودنه...

شعر:عبدالجبار کاکایی



:: برچسب‌ها: شک, جنون, دلتنگی,
نوشته شده توسط milad در جمعه 22 شهريور 1392

من خیس بارونای هر روزم

هر جا برم حال و هوای تو

دست از سر من بر نمی داره

کبریت روشن کن تو تاریکی

دیوونگی حال خوشی داره

 

کاش این غرور خسته بنشینه

کاش اون هوای گریه برگرده

من سعی کردم مهربون باشم

لحن منُ دنیا عوض کرده

 

با من که هستی چترتُ وا کن

آغوش من هر روز بارونه

باور نکن پیش تو آرومم

پشت سکوتم، گریه پنهونه

 

من خیس بارونای هر روزم

با من که هستی چترتُ وا کن

کبریت روشن کن تو تاریکی

بی تابی دستامُ پیدا کن

 

من عاشقت بودم، تواین دنیا

عاشق شدن دیوونگی می خواد

کبریت روشن کن که برداره

مردی که قلبش رو زمین افتاد

 

هر جا برم حال و هوای تو

دست از سر من بر نمی داره

کبریت روشن کن تو تاریکی

دیوونگی حال خوشی داره

 

شعر:عبدالجبار کاکایی



نوشته شده توسط milad در پنج شنبه 21 شهريور 1392

روز میلادم گذشت

روز میلادم گذشت

متفاوت تر از همیشه...

صفحه ای از زندگی ام را آغاز کرده ام... 

بی روح... بی احساس... خالی از عشق و خاموش

رنگ و بویی تازه می خواهم... آرزوی تازه می خواهم

 آنچنان در لاک خود بودم که یک ماه از روز میلادم بی آنکه بدانم گذشت...



نوشته شده توسط milad در پنج شنبه 18 شهريور 1392

سیب سرخ



نوشته شده توسط milad در سه شنبه 11 تير 1392

(گریه هاي دلتنگ)

تا کجاي قصه ها باید ز دلتنگی نوشت؟
تا به کی بودن بازیچه دست سرنوشت؟
تا به کی با ضربه هاي درد باید رام شد؟
یا فقط با گریه هاي بی قرار آرام شد؟
بهر دیدار محبت تا به کی انتظار؟
خسته ام از زندگی با غصه هاي بی شمار



نوشته شده توسط milad در دو شنبه 9 ارديبهشت 1392

دلم دیوانه ی توست

در خلوت دلم ، در ھمنشینی با غمھا ببین که چگونه میریزد اشک از این چشمھا
این چشمھای خیس ، ھمان چشمھاییست که تو خیره به آن بودی در لحظه دیدار
میفھمی معنای دلتنگ شدن را ، میفھمی معنی انتظار را؟
نه ! دلتنگی آن نیست که مرا اینگونه محکوم به سکوت کرده است
انتظار آن نیست که اینگونه مرا محکوم به بیقراری کرده است
خیالی نیست ، من ھمچنان با خیال تو سر میکنم پس بیخیال....



نوشته شده توسط milad در دو شنبه 9 ارديبهشت 1392

فال حافظ

هیچ کس اشکی براي ما نریخت
هر که با ما بود نیز از ما گریخت
چند روزي است حالم دیدنیست
گاه بر روي زمین زل میزنم
گاه بر حافظ تفال می زنم
حال هم حافظ که فالم را گرفت
یک غزل آمد که حالم را گرفت
ما ز یاران چشم یاري داشتیم
خود غلط بود آنچه می پنداشتیم



نوشته شده توسط milad در دو شنبه 9 ارديبهشت 1392

خنجر

واسه نیمه جونم یه خنجر بسه.بزن توی قلبم کل کل نکن
سرم موندنت روم منت نذار.تو می خوای بری پس معطل نکن
دیگه راه برگشت نداری برو.دل خسته به سیم آخر زده
دوستت دارمات بدتر از ناسزاست.تمومش کن و دیگه فحشم نده
ببینم مگه تو خدایی نداری.خدایی نداری.خدایی نداری
که هر چی عذابه سر من میاری.سر من میاری.سر من میاری
تو از این دل من آخه چی می دونی.بگو چی می دونی.آخه چی می دونی
همون جا که هستی.تو باید بمونی.تو باید بمونی.تو باید بمونی
من ِ غرق عشقو تو بازی نده.تظاهر نکن خسته از بازی َم
گذشته آب ِ رسواییَت از سرم.اگه رفتنت مرگه باز راضی َم
واسه این دل خسته و نیمه جون.بذار رفتنت تیر آخر بشه
یه عمر با دروغ عاشقم کردی و...همین بهتر این عشق پر پر بشه

 



نوشته شده توسط milad در جمعه 30 فروردين 1392

2cc

کجایی که تنها شبا رو میخوابم
یه کابوس وحشی میاد هی سراغم
اخه وقتی رفتی نگفتی میترسم
شبا هر صدایی میاد من میلرزم
تو گفتی بیا تا بگیریم تو آغوش
تو قول داده بودی نشم من فراموش
تو رفتی نگفتی مبادا بلرزم
مبادا بددون تو یک وقت بلغزم
بیا و ببین ادما صف کشیدن
میگن اون که رفته امونم بریدن
یعنی خونه من نداشت هیچ حرارت
که تو دور آتیش بشینی به ذلت

 



نوشته شده توسط milad در جمعه 30 فروردين 1392

پسر که باشی

اما پسر بودن لذت دارد!!
پسر که باشی افق آیندت تکیه گاه بودن است
همیشه در سر می پرورانی که باید پناه یکی باشی
باید خودت را در برابر تمام هوسها، عشوه ها و نگاه ها بیمه کنی
باید سخت بنظر آیی و همواره صدای شکستنت را فقط و فقط خودت بشنوی
پسر بودن لذت دارد، لذتی تلخ که گویای مردانگی ات باشد
فارغ از سردی جاده ها ، تنها اما استوار؛ در راه نبرد ،
شاید نبرد با احساس لطیف درونت... !!!



نوشته شده توسط milad در چهار شنبه 23 اسفند 1391

خاطره

غمگین ترین جای خاطره اونجاییه که
کم کم احساس میکنی
چهرش داره از یادت میره.....
!



نوشته شده توسط milad در چهار شنبه 23 اسفند 1391

غم تنهایی

چرا وقتی که آدم تنها میشه
غم و غصه اش قد یک دنیا میشه
میره یک گوشه پنهون میشینه
اونجا رو مثل یه زندون میبینه
غم تنهایی اسیرت میکنه
تا بخوای بجنبی پیرت میکنه
وقتی که تنها میشم اشک تو چشام پر میزنه
غم میاد یواش یواش خونه ی دل در میزنه
یاد اون شب ها می افتم زیر مهتاب بهار
توی جنگل لب چشمه می نشستیم من و یار
غم تنهایی اسیرت میکنه
تا بخوای بجنبی پیرت می کنه
میگن این دنیا دیگه مثل قدیما نمی شه
دل این آدما زشته دیگه زیبا نمی شه
اون بالا باد داره زاغِ ابرا رو چوب میزنه
اشک این ابرا زیاده ولی دریا نمیشه
غم تنهایی اسیرت میکنه
تا بخوای بجنبی پیرت می کنه



نوشته شده توسط milad در سه شنبه 22 اسفند 1391

زندون دل

پشت این پنجره ها دل میگیره
غم و غصه دل رو تو میدونی
وقتی از بخت بدم حرف میزنم
چشام اشک بارون میشه تو میدونی
عمریه غم تو دلم زندونیه
دل من زندون داره تو میدونی
هرچی بهش میگم تو آزادی دیگه
میگه من دوست دارم تو میدونی
***
میخوام امشب با خدا شکوه کنم
شکوه های دلمو تو میدونی
بگم ای خدا چرا بختم سیاست
چرا بخت من سیاست تو میدونی
پنجره بسته میشه،شب میرسه
چشام آروم نداره تو میدونی
اگه امشب بگذره فردا میشه
مگه فردا چی میشه تو میدونی
***
عمریه غم تو دلم زندونیه
دل من زندون داره تو میدونی
هرچی بهش میگم تو آزادی دیگه
میگه من دوست دارم تو میدونی



نوشته شده توسط milad در سه شنبه 22 اسفند 1391

زخمی

منو تو توي اين دنيا ، يه درد مشترک داريم
دوتامون خسته ي درديم ، روو قلبامون ترک داريم
منو تو کوه درديم و ، يه گوشه زخمي افتاديم
داريم جون ميکنيم انگار ، روو زخمامون نمک داريم
تمووم زندگيمون سوخت ، تمووم لحظه هامون مرد
هواي عاشقيمونو ، هواي بي کسيمون برد
من و تو مال هم بوديم ، من و تو جون هم بوديم
خوره افتاد به جون ما ، تمومه جونمونو خورد

منو تو توي اين دنيا ، اسير دست تقديريم
همش دلهره داريمو ، با اين زندگي درگيريم
نفس که ميکشيم انگار ، دارن شکنجمون ميدن
داريم آهسته آهسته ، توو اين تنهايي ميميريم
شديم مثل يه ديواري ، که کم کم داره ميريزه
هواي خونمون سرده ، مثه غروب پاييزه
تقاص چيو ما داريم ، به کي واسه چي پس ميديم
آخه واسه ما اين روزا ، چرا انقد غم انگيزه



:: برچسب‌ها: متن, ترانه, زخمی,
نوشته شده توسط milad در چهار شنبه 9 اسفند 1391

غرق شدن در دریا

یک احساس نیست تنهایی
تنهایی کابوس است
اما بزرگترین کابوس
بعد از آمدن و رفتن تو
نبودن تو همان غرق شدن در دریاست



نوشته شده توسط milad در سه شنبه 8 اسفند 1391

رویا



:: برچسب‌ها: رویا,
نوشته شده توسط milad در سه شنبه 8 اسفند 1391

خاطره

باور کنید که فراموشش کرده ام ...

اما نمی دانم چرا ...

بعضی وقت ها ...

همین که اسمش را می شنوم ...

بی اختیار خاطره از چشمم فرو می ریزد .!.!.

 

 

 



:: برچسب‌ها: خاطره, اشک, باور,
نوشته شده توسط milad در دو شنبه 7 اسفند 1391

دلم هوایت را کرده



:: برچسب‌ها: دل, تنها, غمگین,
نوشته شده توسط milad در چهار شنبه 2 اسفند 1391

مرگ....



نوشته شده توسط milad در چهار شنبه 25 بهمن 1391

دو سال و ده ماه و سه روز...

امروز درست دو ساله و ده ماهه و سه روزه که ندیدمت
یه حرفی مونده تو دلم دلم میخواد بگم بهت
که دوست دارم بهت بگم دوست دارم
وقتی نگات یادم میاد ، قشنگیات یادم میاد
یادم میاد گفتی بهم دلم میگه شاید دیگه نبینمت
گفتی بهم شاید دیگه نبینمت
تا که منم بگم بهت امروز درست دو ساله و ده ماهه و سه روزه که ندیدمت
تو قول دادی دیگه نیای تو خوابم، جا نذاری عکستو تو کتابم
من اما تو بیداری هم هر روز میبینم خوابتو
هر روز تو این دو ساله و ده ماهه و سه روزه که...



نوشته شده توسط milad در چهار شنبه 25 بهمن 1391

من این جا بس دلم تنگ است...
و هر سازی که می بینم بد اهنگ است
بیا ره توشه بر داریم قدم در راه بی برگشت بگذاریم
ببینیم آسمان هر کجا آیا همین رنگ است؟؟



نوشته شده توسط milad در یک شنبه 22 بهمن 1391

خواب...

می بینی گریه کردم؟؟؟...خواب دیدم یه روزی من تو رو از دست می دم...
می بینی گریه کردم؟...خواب دیدم....خواب دیدم تو رو از دست می دم...
نگو خواب من تنها یه خوابه...نگو این گریه کردن ها یه خوابه...نگو...
کنار گریه خوابیدم...بازم خواب تو رو دیدم...
تو خواب از خواب ترسیدم....تو می رفتی...
تو می رفتی و می دیدم تو می رفتی
ازت از عشق پرسیدم...تو هم شعر عجیبی زیر لب خوندی که معنیش رو نفهمیدم....
داد زدم و نشنیدی...فریاد زدم و تو ندیدی...



نوشته شده توسط milad در شنبه 21 بهمن 1391

تب تلخ

خدا ما رو برای هم نمی ‏خواست
فقط می ‏خواست هم رو فهمیده باشیم
بدونیم نیمه ی ما ، مال ما نیست
فقط خواست نیمه ‏مون رو دیده باشیم
تموم لحظه‏ های این تب تلخ
خدا از حسرت ما با خبر بود
خودش ما رو برای هم نمی ‏خواست
خودت دیدی دعامون بی ‏اثر بود

چه سخته مال هم باشیم و بی هم
می ‏بینم می ری و می ‏بینی می رم
تو وقتی هستی اما دوری از من
نه می شه زنده باشم ، نه بمیرم
نمی گم دلخور از تقدیرم اما
تو می دونی چقدر دلگیره این عشق
فقط چون دیر باید می ‏رسیدیم
داره رو دست ما می ‏میره این عشق





نوشته شده توسط milad در چهار شنبه 18 بهمن 1391

خوشبختی

می خواستم بهت بگم چقدر پریشونم
دیدم خود خواهیه ، دیدم نمی تونم
تحمل می کنم بی تو به هر سختی
به شرطی که بدونم شاد و خوشبختی
به شرطی که بدونم شاد و خوشبختی

به شرطی بشنوم دنیات آرومه
که دوسش داری ، از چشم هات معلومه
یکی اونجاست شبیه من ، یک دیوونه
که بیشتر از خودم ، قدر تو رو می دونه

چیکار کردی که با قلبم به خاطر تو بی رحمم
تو می خندی ، چه شیرینه گذشتن
تازه می فهمم ، تازه می فهمم

تو رو می خوام ، تموم زندگیم اینه
دارم می رم ، ته دیوونگیم اینه
نمی رسه به تو حتی صدای من
تو خوشبختی ، همین بسه برای من
تو خوشبختی ، همین بسه برای من



نوشته شده توسط milad در چهار شنبه 18 بهمن 1391

گریه

گریه نمی کنم نه اینکه سنگم
گریه غرورم رو به هم می زنه
مرد برای هضم دلتنگی هاش
گریه نمی کنه ، قدم می زنه

گریه نمی کنم ، نه اینکه خوبم
نه اینکه دردی نیست ، نه اینکه شادم
یک اتفاق نصفه نیمه ام که ، یهو میون زندگی افتادم

یک ماجرای تلخ ناگزیرم
یک کهکشونم ولی بی ستاره
یک قهوه که هرچی شکر بریزی
بازم همون تلخی ناب رو داره
اگر یکی باشه من رو بفهمه
براش غرورم رو به هم می زنم
گریه که سهله ، زیر چتر شونش
تا آخر دنیا قدم می زنم



نوشته شده توسط milad در چهار شنبه 18 بهمن 1391

مطالب پیشین
صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد


Powered By LOXBLOG.COM Copyright © 2009 by tick33
Design By : wWw.Theme-Designer.Com